نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار حقوق عمومی، دانشکده حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه تبریز.
2 دانش آموخته دکتری حقوق عمومی، دانشکده حقوق و علوم اجتماعی، دانشگاه تبریز.
چکیده
درخصوص مفهوم انقلاب، علاوه بر تعاریفِ فراگیر متفاوت در طول تاریخ، ماحصل آن یعنی حکومتهای برآمده از درون انقلاب نیز در اَشکال متمایزی از یکدیگر ظهور یافتهاند. اما به نظر میرسد آنچه این تفاوتها را رقم میزند، بیش از هر چیز به آراء و نظرات متفکران جوامع انقلابی وابسته باشد تا مبارزات میدانی این جوامع. از این منظر تنها در صورتی میتوان نظام سیاسی - حقوقی جدید پس از انقلاب را نسبت به پیشینیان خود مدرنتر نامید که اندیشههای بنیادین تشکیل دهنده آن، قائمبهذات و به دور از هرگونه نگاه تقلیدی اساسی از دیگر سنتهای انقلابی باشد. لذا این تحقیق که منابع آن به روش کتابخانهای گردآوری و مورد بررسی توصیفی - تحلیلی قرار گرفته، با هدف درک بهتر این ایده که پایداری یک جامعه سیاسی مدرن، منوط به عطف توجه به سنتها، ارزشها، نیازهای اساسی و پاسداری مداوم از آنها در ادوار مختلف حکمرانی دولتهای روی کار آمده در آن جامعه است، ضمن بررسی دیدگاههای حکومتساز متفکران و پدران بنیانگذار در دو انقلاب 1۷۸۹ م فرانسه و آمریکا، بهعنوان سؤال اصلی این نکته را مطرح میکند که دیدگاههای مذکور، چه تفاوتهایی را به لحاظ تحدید اقتدارات حاکمیت در بستر تاریخ سیاسی این دو نظام جمهوری به وجود آورده است؟ نتایج نشان میدهد، نظام سیاسی بهشدت نابرابر طبقاتی و وجود مونارشی برگرفته از حق الهی پادشاهان در فرانسه پیش از انقلاب، بهوسیله تفکرات فیلسوفی چون ژان ژاک روسو بر پایه اصل برابری و تقدم یافتن آن بر آزادی و امنیت، درنهایت منتهی به ایجاد نظام جمهوری سوسیال دموکرات متمرکزی گردیده که در آن همه اقتدارات حاکمیت را متعلق به شخصیت معنوی کل که ملت نامیده میشود، میداند. در اندیشههای پدران بنیانگذار، مفهوم دولت آزاد به معنای دولتی است که قادر به کنترل و هدایت «جهتدهیهای یک اکثریت جانبدار و سلطهجو» باشد. این دولت بهطور رسمی بر «اصل جمهوری مبتنی بر نظر اکثریت» تأکید دارد که در عین حال باید به «اصل توافق» احترام بگذارد؛ اصولی که بر آزادی و برابری مقدم هستند. این بنیانها اساس جمهوری لیبرال دموکراتیک ایالات متحده را تشکیل میدهند.
تازه های تحقیق
مبارزات میدانی و کوشش در جهت تغییر ساختارها، قواعد سیاسی و حقوقی و... عوامل تقریباً ثابت در وقوع تمامی انقلابها هستند. اما آنچه بیش از همه ماحصل یک انقلاب را تعیین میکند، نقش سرنوشتساز تتبعات فلسفی- سیاسی هدایتکنندگان فکری آن است، بهویژه که بر اساس تجربه انقلابهای غربی اگر این هدایتگری برآمده از خواستها و نیازهای اساسی یک ملت باشد، بنیان نوینی از حکومت را پیریزی میکند که میتواند اهداف انقلابی خود را به نحوی کاملاً متفاوت از سایر دولتهای انقلابی به پیش ببرد. نمونهای از چنین نقشآفرینی را میتوان در وقوع دو انقلاب رقیب فرانسه و ایالات متحده بهوضوح مشاهده نمود. در فرانسه پیش انقلاب، در یکسوی جدال فکری اندیشههای مهار کننده نظام طبقاتی و مونارشی حق حاکمیت الهی، دیدگاههای مونتسکیو قرار داشت که با تمسک به پادشاهی منورالفکر و پیش کشیدن اصل تفکیک قوا، خواستار اجرای این هدف بود. حال آنکه در سوی دیگر ژان ژاک روسو بنیان نظم سیاسی کهنِ حاکمیت را فاسدتر از آن میدانست که اصلاحپذیر باشد. به همین خاطر او براساس اصلیترین نیاز فرانسه آن زمان، یعنی تغییر نظام بهشدت نابرابر اجتماعی، طرح نویی از حکومت را در قالب یک قرارداد اجتماعی ترسیم و بنا نهاد که اراده عمومی را به نمایندگی از ملت و نه مونارش به پیش میبرد. طرحی که بر پایه تقدم و اولویت بخشیدن به اصل برابری نسبت بر دیگر اصول بنیادین حقوق عمومی، سرانجام منجر به ایجاد نظام جمهوری سوسیال دموکراتیک فرانسه شد.
در مقابل فرانسویان، مستعمرهنشینانی در آن سوی اقیانوس قرار داشتند که حقوق طبیعی و بهویژه آزادی آنان را نه نظام اقتدارگرای دولت مرکزی، بلکه وجود استعمار سلب کرده بود و اتفاقاً برخلاف فرانسه، آنچه حقوق مذکور را تأمین میکرد، بیش از همه در وجود یک دولت مقتدر مرکزی مستقل قرار داشت. حال آنکه ایجاد چنین دولتی با چالشهای خاص خود روبهرو بود. ازجمله سابقه استعمار انگلستان که ایالات متحده را به سمت تشکیل هر دولتی جز نظام اقتدارگرای سلطنت سوق میداد و از طرفی نظام جمهوری فرانسویان نیز که اراده عمومی را در عامترین معنا ترسیم و بدین لحاظ آزادی ساکنین و ایالتها را در مقابل قدرت حکومت مرکزی از بین میبرد، قابلیت اجرا نداشت. در چنین شرایطی است که هنر پدران بنیانگذار رقم میخورد. اندیشههایی که علیرغم درک دو انقلاب انگلستان و فرانسه و تأملاتی بر گفته از دیدگاههای مونتسکیو، روسو و لاک، به این نتیجه رسید که برای تأمین حقوق و آزادیهای فردی، همه قدرتهای موجود، یعنی مردم و ایالات و دولت مرکزی، باید همسو و در یک جهت قرار گیرند. وفاقی ملیِ که پیشبرد اهداف جامعه را نه از طریق مهار ذات قدرتهای موجود، بلکه تنها از راه مهار خودسریهای قدرت آنان، میسر میدانست و اینگونه پدران بنیانگذار براساس اصل توافق موفق شدند، نظام جمهوری لیبرال دموکراتیک آمریکا را بهعنوان نظام رقیب و میانهرو نسبت به حکومتهای برآمده از دو انقلاب فرانسه و انگلستان بنا گذارند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Limiting the Power or Restraining the Arbitrariness of the Governing Body A study How Government Sovereignty is Exercised in the French and American Legal Systems
نویسندگان [English]
- Ayat Mulaee 1
- farshid bandehali 2
- seyed Ali Mousavi 2
1 Associate Professor of Public Law, Faculty of Law and Social Science, University of Tabriz, Iran.
2 Ph. D. in Public Law, Faculty of Law and Social Science, University of Tabriz, Iran.
چکیده [English]
Regarding the concept of revolution, in addition to different comprehensive definitions throughout history, its result, that is, the governments emerging from the revolution, have also emerged in different forms from each other. But it seems that what determines these differences depends more than anything on the opinions and opinions of the thinkers of the revolutionary societies, rather than the field struggles of these societies. From this point of view, the new political-legal system after the revolution can be called more modern than its predecessors only if its fundamental ideas are true to their essence and far from any basic imitation of other traditions. be revolutionary. Therefore, this research, the sources of which were collected in a library method and subjected to a descriptive-analytical study, with the aim of better understanding the idea that the stability of a modern political society depends on paying attention to traditions, values and basic needs and The continuous protection of them during the different periods of the government of the most efficient governments in that society, while examining the government-making views of the thinkers and founding fathers in the two revolutions of France and America in 1789, raises as the main question that What differences have the mentioned views created in terms of limiting the authority of the government in the context of the political history of these two republican systems? The results show that the extremely unequal class political system and the existence of monarchy derived from the divine right of kings in France before the revolution, by the thoughts of philosophers such as Jean-Jacques Rousseau based on the principle of equality and its precedence over freedom and security, ultimately lead to The establishment of a centralized social democratic republic system in which all the sovereign powers belong to the spiritual personality of the whole, which is called the nation. However, according to the thinking of the founding fathers, a free government is a government that has the ability to control the "directions of a biased and domineering majority" and is officially based on the "principle of a republican government based on the opinion of a respectable majority, that is; The principle of agreement" which precedes freedom and equality. The fundamental principle on which the liberal democratic republic of the United States is based.
کلیدواژهها [English]
- Revolution
- Founding Fathers
- Freedom
- Equality
- Natural Rights