نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار، گروه حقوق عمومی، دانشکده حقوق، پردیس فارابی، دانشگاه تهران، قم، ایران.
2 استادیار گروه حقوق عمومی، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
3 دانشجوی دکتری حقوق عمومی، دانشکده حقوق، پردیس فارابی، دانشگاه تهران، قم، ایران.
چکیده
تازه های تحقیق
میان اندیشه جماعتگرایی و رویکرد کمالگرایانه، تفاوتها و تمایزات شکلی و ماهوی متعددی وجود دارد. رویکرد کمالگرایانه با قدمتی به اندازهٔ تاریخ بشر، طرحی از دولتی اقتدارگرا به تصویر میکشد که تلاش میکند با استفاده از ابزارهای قهری و یا غیر قهری به تکلیف ذاتی خود در جهت تأمین زندگی مطلوب برای شهروندان جامهٔ عمل بپوشاند. جامعهٔ ایدئال در چنین رویکردی، جامعهای متشکل از مردمانی با عقایدی یکدست و همکیش و به دور از هرگونه کثرتگرایی است که در مسیر تأمین سعادت برای همگان به پیش میرود.
نقض حقوق اقلیتها، نادیده گرفتن ارادهٔ آزاد افراد، نخبهگرایی، ترویج برخی رذایل اخلاقی مانند دروغ، نفاق و ریاکاری، افزایش هزینههای عمومی و بیثباتی اجتماعی ازجمله پیامدهایی است که اتخاذ رویکرد کمالگرایانه بهویژه در حالت قهری آن میتواند به دنبال داشته باشد. اما اندیشهٔ جماعتگرایی که در دوران معاصر و بهعنوان یک واکنش فکری در برابر فردگرایی مورد نظر لیبرالیسم بروز و ظهور یافت، تلاش کرد با احیای هویت اجتماعی انسان و تأکید بر مسئولیتها و تعهدات اجتماعی او برخی ناهنجاریهای اخلاقیِ گریبانگیر جوامع غربی را برطرف نموده یا دست کم کاهش دهد.
اندیشهٔ جماعتگرایی با تأکید بر نقش جمعیتهای گوناگون در شکلدهی به هویت فردی و اجتماعی انسانها، نهتنها با وحدتگرایی و اقتدارگرایی هیچ میانهای ندارد، بلکه مطلوب خود را جامعهای متکثر و چندفرهنگی میداند که در آن هر گروه یا اقلیتی بتواند با شناسایی حق فرد بر تعیین سرنوشت خویش و با تکیه بر ارادهٔ آزاد افراد، به خیر مورد نظرش دست یابد. درنهایت، میتوان گفت گرچه اندیشه جماعتگرایی چنان آموزهای در واکنش به لیبرالیسم پدیدار شد، در ذات خود، برآمده از ژرفای همان ایده است که با وجود مخالفت با فردگرایی افراطی برآمده از لیبرالیسم، انسانها را بهمثابه موجوداتی خودآیین و صاحب ارادهٔ آزاد، به رسمیت و منزلت میشناسد.
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In the final decades of the twentieth century, the emergence of various moral dilemmas and social disorders in Western societies led some contemporary thinkers to confront and oppose the dominant ideological current of these societies—individualist liberalism. Thinkers such as Alasdair MacIntyre, Charles Taylor, and Michael Sandel, who traced the roots of these disorders to excessive individualism and neglect of spirituality and ethics, strongly advocated for a virtue-based, community-oriented ethics and a revival of local and religious traditions as the only path to salvation for Western liberal societies. Their emphasis on the community as the reference point for value determination, and their insistence on concepts such as responsibility and social obligations, led this emerging school of thought—sometimes referred to as “neo-Aristotelian” or “neo-virtue ethics” to be widely known as ‘communitarianism’. Nevertheless, certain conceptual overlaps between communitarianism and perfectionism have, at times, caused confusion or assumptions of equivalence between these two schools of thought. However, the outcomes and implications stemming from each indicate fundamental differences, particularly in how each school perceives the human being and the conditions of their life. Accordingly, this study seeks to answer the question: What differences in political and philosophical outlooks regarding the human condition do communitarianism and perfectionism create in terms of the state’s authority? In doing so, it aims to clarify each school’s view of the individual and their entitlement to a flourishing human life.
کلیدواژهها [English]