نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد حقوق عمومی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
2 دانشجوی دکتری حقوق عمومی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.
چکیده
تازه های تحقیق
نگرشهای گوناگون به مقولهٔ قانون اساسیگرایی، برداشتهای متنوعی از این مفهوم به دست داده است که گاهی متضاد و متقابل مینمایند. برای نمونه، مارتین لاگلین اساساً قانون اساسیگرایی باستانی را انکار کرده و آن را پدیدهای کاملاً مدرن میداند، درحالیکه مکایلوین، تاریخ قانون اساسیگرایی را پیوسته و ممتد تلقی کرده و قانون اساسیگرایی مدرن را نتیجهٔ تکامل تدریجی قانون اساسیگرایی باستانی میشمارد. از دیدگاه مکایلوین، ارزشهای قانون اساسیگرایی در تاریخ حقوقی و سیاسی بریتانیا به اوج تجلی رسیده است، اما لاگلین معتقد است بریتانیا به دلیل نداشتن قانون اساسی مکتوب، هرگز طرفدار «ایدئولوژی» قانون اساسیگرایی نبوده است. باوجوداین اختلافات، ویژگیهای مشترکی در تعابیر مختلف قانون اساسیگرایی وجود دارد. مهمترین آنها، نقش قوهٔ قضایی بهعنوان حافظ حقوق و آزادیهای اساسی افراد در برابر اعمال حکومت است. هرچند حتی در این ویژگی مورد توافق نیز، لاگلین با «برتری قضایی» مخالف است و آن را تضعیفکنندهٔ رویههای دموکراتیک میداند. اما مکایلوین، این برتری قضایی را همراه با اصلاح تفکیک کارکردی قوا و سازوکارهای نظارتی مرتبط، از دستاوردهای مهم تاریخی قانون اساسیگرایی میشمارد.
در مواجهه با ابهام و تشتت نظری در مفهوم قانون اساسیگرایی، به ویژه در بحبوحه بحرانهای سیاسی و اقتصادی دههٔ 1930، چارلز هاوارد مکایلوین با ارائه نگرشی ریشهای و تاریخی، پاسخی منسجم به پرسش از ماهیت و اصول هنجاری این مفهوم ارائه میدهد. در تحلیل تطبیقی، درحالیکه والدرون قانون اساسیگرایی را یک «نظریه» و لاگلین آن را یک «ایدئولوژی» میپندارند که هر یک با الزامات خاص خود همراهند، مکایلوین با جسارت آن را نه محصول اندیشهای انتزاعی یا نظامی اعتقادی صلب، بلکه خود یک «تاریخ» مینامد. این بینش، فهمی عمیقتر از ماهیت قانون اساسیگرایی به دست میدهد؛ به این معنا که قانون اساسیگرایی ماهیتی پویا و در حال تکامل دارد که در گذر زمان و از دل مبارزات مداوم بشر برای محدود کردن قدرت خودسرانه شکل گرفته است.
مکایلوین با کاوش در این تاریخ پیوسته از تجربیات یونان و روم باستان در محدود کردن حکومت تا مبارزات قرونوسطی برای حاکمیت قانون و توسعه بازبینی قضایی در دوران مدرن، نهتنها به درک چیستی قانون اساسیگرایی نائل میشود، بلکه بهطور مستقیم به چگونگی استخراج اصول هنجاری پاسخ میدهد. از منظر او، این اصول نه صرفاً گزارههای فلسفی، بلکه درسهای عملی و «آزموده شده»ای هستند که از تجربه تاریخی مقاومت در برابر اراده خودسرانه حاکمان برآمدهاند. اصول کلیدی نظیر برتری حکومت قانون بر حکومت اراده، ضرورت تأسیس آگاهانه قانون اساسی، تمایز میان حقوق عمومی و خصوصی و نقش حیاتی بازبینی قضایی در تضمین انطباق اعمال حکومت با قانون اساسی، همگی از دل این سیر تاریخی استنباط میشوند.
مکایلوین، نقش مبارزات مردمی، انقلابها و جنگها را در تکامل قانون اساسیگرایی، فراتر از اندیشههای متفکران کلیدی میداند. نگرش او به قانون اساسیگرایی به مثابه «تاریخ» نشان میدهد که پدیدهها را نمیتوان از ریشههای وجودیشان جدا کرد و یک مفهوم عمیق در تجربهٔ بشری را صرفاً محصول اندیشهٔ معدودی از متفکران دانست. در دورهای که کتاب «قانون اساسیگرایی: دوران باستان و عصر مدرن» نگاشته میشد، گرایش به حکومت قانون در برخی مناطق زیر سؤال رفته بود و حکومت خودسرانه مطلوبتر جلوه مینمود. در چنین فضایی، مکایلوین با بازگشت به تاریخ باستان، از یونان تا روم، تجربهٔ تاریخی بشر را بازگو میکند. او این مسیر را در قالب مراحلی پیوسته شرح داده و پس از بررسی تلاشهای قرونوسطی برای محدود کردن قدرت حاکمان، ویژگیهایی از دوران مدرن بریتانیا را استخراج میکند که به نظر او برای حل مسائل امروز نیز مفید هستند.
مکایلوین از دل این روند تاریخی، اصول هنجاری را استنباط میکند که برای هر قانون اساسی راستین ضروری و حداقلی است. این اصول میتوانند راهنمای دادرسان اساسی در تفسیر اصول قانون اساسی باشند. یکی از مهمترین این اصول، رعایت حقوق و آزادیهای بنیادین فردی است. مکایلوین با تفکیک این حقوق به حقوق مربوط به شخصیت (مانند حق دفاع متهم) و حقوق دیگر (مانند حق مالکیت)، دادرسان اساسی را هدایت میکند که در صورت تعارض حقوقی با حقوق دسته اول، هیچ مصلحتی نباید مانع حمایت مطلق و بیقیدوشرط از آنها شود. اما در مورد حقوقی مانند مالکیت و آزادی قرارداد، رعایت مصلحت اجتماعی قابل قبول است و نباید قانون اساسی را در این موارد با تفسیری محافظهکارانه محدود کرد. مکایلوین قانون اساسیگرایی را تاریخی پیوسته و در حال تکامل میداند، زیرا خاصیت «تاریخ» بودن آن ایجاب میکند که با نیازهای زمان و مسائل جدید، ویژگیهای نو و کارآمدی بیابد.
بنابراین، دیدگاه تاریخی مکایلوین، با تمرکز بر محدودیت اراده خودسرانه، چارچوبی مستحکم برای مواجهه با بحرانهایی چون ظهور توتالیتاریسم و چالشهای قدرت دولت در دههٔ 1930 ارائه میدهد. او با تأکید بر اینکه مشکلات ناشی از دولتهای مداخلهگر، نه ضعف ذاتی قانون اساسیگرایی، بلکه نتیجه بهکارگیری مکانیسمهای کمتجربه و تفسیر ناصواب از تفکیک قوا است، راه را برای اصلاح و تقویت رویههایی باز میکند که ریشه در سنتهای پایدار و آزموده شده دارند. این اصول هنجاری، بهعنوان راهنمای عمل دادرسان اساسی، تضمینکننده حقوق بنیادین افراد در برابر هرگونه سوءاستفاده از قدرت هستند و تمایز میان حقوق مطلق شخصیت و حقوق نسبیتر مانند مالکیت، انعطافپذیری لازم را برای سازگاری با مقتضیات زمان، بدون خدشه به بنیادهای قانون اساسیگرایی، فراهم میآورد. بهاینترتیب، مکایلوین با ارائه قانون اساسیگرایی به مثابه یک «سنّت زنده»، نهتنها گذشته را برای فهم حال روشن میکند، بلکه رهنمودی برای آینده در مواجهه با چالشهای همیشگی قدرت و آزادی به دست میدهد.
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Constitutionalism is a complex subject due to its inherent ambiguity and multiple interpretations, and the crises associated with it in the 1930s highlighted the need for a more precise understanding. This article aims to explore the historical development of constitutionalism from the perspective of Charles Howard McIlwain, a prominent scholar of political science, and to infer the normative principles from his viewpoint. The goal is to provide a correct understanding of the concept of "constitutionalism" and to find a solution for its challenges. Using a descriptive-analytical approach, this research first analyzes the concept of constitutionalism from different perspectives. It then describes the stages of its evolution through McIlwain's work, "Constitutionalism: Ancient and Modern, " and finally, it explains the normative principles extracted from this perspective.The findings show that McIlwain considers constitutionalism to be a historical and evolutionary process that has been shaped by the interactions with social events and historical struggles. By examining this continuous process from ancient Greece and Rome to the modern era, he extracts principles such as the rule of law, the distinction between public and private rights, the central role of judicial review, and the importance of political responsibility. While ancient constitutionalism in Greece faced challenges such as the lack of a solution other than revolution in response to the violation of law, Roman constitutionalism addressed these shortcomings by distinguishing between constitutional and ordinary law and separating public and private rights, thus providing a basis for judicial independence. The key conclusion is that a precise understanding of constitutionalism from McIlwain’s historical perspective and the extraction of its normative principles serve as a valuable tool for analyzing and addressing theoretical debates in the fields of constitutional adjudication and interpretation, and is very beneficial for researchers in this area.
کلیدواژهها [English]